تقدیم می کنم به بانو فاطمه زهرا (س) و مادر عزیزم و همه ی مادرای دنیـــــا...!
پسر رو قدر مادر دان که دائم

کشد رنج پسر بیچاره مادر 

نگهداری کند نه ماه و نه روز

تو را چون جان به بر بیچاره مادر

از این پهلو به آن پهلو نغلتد 

شب از بیم خطر بیچاره مادر

به وقت زادن تو مرگ خود را 

بگیرد در نظر بیچاره مادر

بشوید کهنه و آراید او را 

چو کمتر کارگر بیچاره مادر 

تموز و دی تو را ساعت به ساعت

نماید خشک و تر بیچاره مادر

اگر یک عطسه آید از دماغت 

پـــــَرَد هوشش ز سر بیچاره مادر

اگر یک سرفۀ بی جا نمایی

خورد خون جگر بیچاره مادر

برای اینکه شب راحت بخوابی

نخوابد تا سحر بیچاره مادر

دو سال از گریه روز و شب تو

نداند خواب و خور بیچاره مادر

چو دندان آوری، رنجور گردی

کشد رنج دگر بیچاره مادر

سپس چون پا گرفتی، تا نیفتی

خورد غم بیشتر بیچاره مادر

تو تا یک مختصر جانی بگیری

کند جان مختصر بیچاره مادر

به مکتب چون روی تا بازگردی

بود چشمش به در بیچاره مادر

وگر یک ربع ساعت دیرآیی

شود از خود به در بیچاره مادر

تمام حاصلش از زحمت این است

که دارد یک پسر بیچاره مادر